یک دخترم I am a Girl

خاطرات دخترانه

خاطرات دخترانه

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰۰:۵۱۰۶
بهمن

امروز با سرپرست کارکنان صحبت کردم

می گه که بهتره با مدیریت صحبت کنی

من 120 ساعت باید در ماه بیام و چون قراردادم ساعتیه، روزهای جمعه و تعطیلات نه حقوق دارم و نه بیمه

این خیلی مناسب نیست

حساب کردم که میشه کلا 500 تومان و 100 تومان پول تاکسی می دم 

جالب نیست ، من فقط 2 روز در هفته نمیرم سر کار که بجاش 5 شنبه ها می رم

کلا جالب نیست

خیلی خسته ام


نتیجه ازمون استخدامی امد................... به دلیل شرایط خاص مردود اعلام شدم.............. می ترسم این همکلاسی ام که با من امده بود انجا و داد و بیداد راه انداخته بود یک کاری کرده باشه که دیگه هیج جا استخدام نشم ............. یک احمق به تمام معنی

یک دختر
۲۳:۰۶۰۴
بهمن

امروز حقوقم را گرفتم

یکم ناامید کننده بود

بابت 188 ساعت بهم 1100 داده بودن

...............

این طرز برخورد با یک دانشجوی دکتری نیست

...................


اتوبوس چقدر شلوغ بود ................. عجیبه همیشه ساعت 7 شب دیگه خلوت تره

داشت نوبتم می شد بشینم چون یک خانمی با دخترش می خاستن پیاده بشن که یک خانم باردار سوار شد. جا را به ایشان دادم. ایستگاه ونک که کمی خلوت شد، کناریش بلند شد و خانم باردار رفت ان طرف و من نشستم جای اون

با خودم گفتم به امید روزی که منم نی نی توی بغلم باشه ............ به خیر گرفتم این حادثه را 

یک دختر
۲۱:۵۹۰۳
بهمن

هم اتاقی ام (مسی) امشب نیست
یک اخلاقای عجیبی داره که دیشب خودش به یک موردش اعتراف کرد
درخواست نیاز .........
از همون روزهای اول متوجه شدم ولی ....

 مثلا می رفتم غذا می گرفتم (سلف خوابگاه 2 نوع غذا می ده) یکیش مثلا دلستر داشته و یکیشون ماست و خیار........ خودش دلستر را می رفت بالا و بعدش قبل از اینکه من کووفت کنم می گفت اخ خوش بحالت ماست و خیار داری.... منم نصفش می کردم
دوباره یک بار نشسته بودم، داشتم کوفت می کردم گفت چه پیاز خوشمزه ای داری.............
چند وقت پیش با اینکه شب می دونست نون برای صبحانه نداره، نرفت بخره، و می دونست من این هفته جا موندم از رزو غذا و خودم باید شام و نون بخرم .............. 

صبح بلند شد گفت از نونت بخورم؟ ...................

 برای اولین بار یهو از زبانم در امد که ....... 

من شام رزو نکردم می خام غذا نونی بپزم ....................

 کلی ناراحت شد، تقریبا 3 بار گفت:

 کاش صبح بیدار نشده بودم الان که صبحانه نمی توانم بخورم.........

 یا کاش من نون داشتم و الی اخر
نگاه کردم گفتم به درک شب خودم می رم می خرم

 گفتم بردار من شب یک کاریش می کنم ......

 توی نگاهش یک چیزی بود انگاری که ترس برش داشت من شب ازش بخوام غذا بهم بده گفت نه دیگه خودم شب غذا دارم............ واقعا نفهمیدم منظورش چیه مگر همون توضیح بالا....
دوباره یک بار من شام گرفتم سوپ شیر بود. من و مسی خیلی این سوپ را دوست داریم. برنامه ماست و خیار تکرار شد. تا اینکه باز اول این هفته را رزو نکرده بودم و بی شام بودم. با غذا سوپ شیر داده بودن. امد جلوم نشست خیلی راحت سوپ را خورد............ یا اینکه یک روز توی امتحانا به جای دلستر از این نوشیدنی میوه ای های انرژی زا و ارامش بخش داده بودن (من خیلی دوست ندارم)... دید من ندارم درش را باز کرد و گفت از اینا خیلی دوست دارم و سرکشید.............
باز چند روز پیش در یخچال را باز کرد گفت ای وای من دلسترم را خوردم این برای توئه؟ بهش دادم.......... یکم تعارف کرد که نه من نمی خام و اینا بعدش یادش امد که دیروز اب میوه بهش دادن و دوست نداره (بارها گفته اب میوه دوست ندارم و اون یکی هم اتاقی ام می اد می خوره) بهرحال معامله پایاپای کرد باهام

بازم بگم...........

 تازگی یک روش دیگه پیدا کرده............ 

یکی دیگه از هم اتاقی هامون ( فری) پولدار و هفته ای یک بار میاد. دیدم که از وسایلش برمیداره میگه ایشون خودش خیلی تعارف کرده گفته خواستی بردار
هر روز هم در مورد اون یک هم اتاقی مون (زری) می ناله که اره این غذا رزو نمی کنه از نون من می خوره.......... من موندم خب یک نون چه ارزشی داره در حالی که برات یک دبه ترشی می اره یا همیشه از خوراکی های دیگه اش می خوری
دیروز هم جالب بود........... با اینکه از مرغ خوشش نمی اد ولی رزو کرده بود گفتم چرا الویه رزو نکردی؟ گفت اون دفعه رزو کردم نخوردم زری خورد..........

 زری خیلی غذا رزو نمی کنه و همیشه غذا نونی می خوره ولی واقعا حساب کنیم خیلی از خوراکی هاش را به مسب  می ده..
خلاصه
دیشب یک تخم مرغ پختم. داشتم کوفت می کردم یهو دیدم گفت .............. ای وای من این همه تخم مرغ داشتم نخوردم الان هوس کردم
گفتم بیا با هم بخوریم زیاد نیست ولی خوبه
گفت نه (وقتی غذا داشته باشه  اصلا نگاه هم به کسی نمی کنه) 
نمیگم این چیزا ارزش داره ولی به حرفاش که فکر می کنم می بینم عادت پیدا کرده که از کسی بگیره ولی به کسی چیزی نده
با یک مرد زن دار دوسته.......... بیشتر تلفنی .................. مرده برای زلزله کرمانشاه براش پول ریخته بود که کمک کنه ....... ایشون هم خیلی دم از این می زنه که عالم و ادم باید به زلزله زدگان کمک کنند ولی مطمئن هستم که نصف بیشتر پول را برای خودش برداشته چون از اون موقع خیلی خرید کرده

یا مثلا انتظار داره که همه ملت از حقوقشون برای زلزله زدگان بدن ولی وقتی وقت عمل میشه میگه من ندارم وگرنه کمک میکردم.... یا مثلا حرف از عدم رعایت حقوق انسانی در ایران می زنه ولی تمام این مدت اغتشاشات یک روز هم از کارش نزد و گفت نه من نمی توانم برم اعتراض کنم بقیه برن بهتره... خلاصه بهش انتقاد کردم ............ گفتم شما خودت هیچ عملی نمی کنی انتظارات زیاده واسه همین توی گروه تلگرامی دوستاتت که اعلام نیاز می کنی انها بهت انتقاد می کنن
راستی این هم بگم
اصلا بی پول نیست
دقیقا مثل من حقوق می گیره شایدم بیشتر و خیلی هم راحت تر

یک دختر
۲۱:۲۸۰۱
بهمن

اینکه قبلا پایان نامه می نوشتم خیلی استادم را ناراحت کرده بود. اما به روی خودش نیاورد تا زمانی که دکتری قبول شدم. بعدش دیگه براش قابل قبول نبود..... می گفت تو خودت مقالاتت کمه، دختر تو که ژن خوب نداری، این کارای موقتی را بزار کنار............... ولی من حرف گوش ندادم. یک روز رفتم پیشش، بهش گفتم اگه خیلی فکر می کنین که پولم حرامه .... برام کار پیدا کنید.......... شما که پروفسورید.............. 
راستش خودمم به شک افتاده بودم. هر چی پول در می آوردم همه اش خرج دندانم شده بود و مشکلات متفرقه
دلش به حالم سوخت. پسرهاش تقریبا هم سن و سال من هستند و همشون ازدواج کردند. خودش شاید 30 سالی از بابای خدابیامرزم بزرگتره و خدا رو شکر روی پاهاش راه می ره و ....
البته من بعدا که این کار را برام پیدا کرد، یک بار هم خیلی پررو بهش گفتم حالا که کارم جور شد، بهتره برام شوهر هم پیدا کنی ......... یکم خندید و گفت خودت ارتباطاتت خوبه 
همین که من را معرفی کرده خیلیه .......... از نظر اعتقادی زمین تا آسمون با هم فرق می کنیم. منش سیاسی مون هم متفاوته... حتی مدیر منابع انسانی که منو دید تعجب کرد همچون مرد مذهبی چرا یک دختر مانتویی را معرفی کرده 
البته من ظاهرم اینطوریه................. حقیقتا اسلام را باور دارم ولی دوست ندارم حجاب کنم


خلاصه................ ناشکری نمی کنم.............. اینکه کار پیدا کردم خیلی خوبه چونکه توی آزمون استخدامی قبول شدم بخاطر ادامه تحصیل ردم کردند..................... توی آزمون جامع علمی کاربردی هم رتبه اوردم به خاطر اینکه رشته کارشناسی ام با ارشدم متفاوت بود، همه حسن هام و رتبه برتری و مقالاتم را نادیده گرفتند و ..........
اما چرا قرارداد ساعتی ............ یعنی فردا پس فردا که حقوق را می ریزن من 1 میلیون تومان در میارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟


یک دختر