یک دخترم I am a Girl

خاطرات دخترانه

خاطرات دخترانه

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غذای دانشجویی» ثبت شده است

۲۱:۵۹۰۳
بهمن

هم اتاقی ام (مسی) امشب نیست
یک اخلاقای عجیبی داره که دیشب خودش به یک موردش اعتراف کرد
درخواست نیاز .........
از همون روزهای اول متوجه شدم ولی ....

 مثلا می رفتم غذا می گرفتم (سلف خوابگاه 2 نوع غذا می ده) یکیش مثلا دلستر داشته و یکیشون ماست و خیار........ خودش دلستر را می رفت بالا و بعدش قبل از اینکه من کووفت کنم می گفت اخ خوش بحالت ماست و خیار داری.... منم نصفش می کردم
دوباره یک بار نشسته بودم، داشتم کوفت می کردم گفت چه پیاز خوشمزه ای داری.............
چند وقت پیش با اینکه شب می دونست نون برای صبحانه نداره، نرفت بخره، و می دونست من این هفته جا موندم از رزو غذا و خودم باید شام و نون بخرم .............. 

صبح بلند شد گفت از نونت بخورم؟ ...................

 برای اولین بار یهو از زبانم در امد که ....... 

من شام رزو نکردم می خام غذا نونی بپزم ....................

 کلی ناراحت شد، تقریبا 3 بار گفت:

 کاش صبح بیدار نشده بودم الان که صبحانه نمی توانم بخورم.........

 یا کاش من نون داشتم و الی اخر
نگاه کردم گفتم به درک شب خودم می رم می خرم

 گفتم بردار من شب یک کاریش می کنم ......

 توی نگاهش یک چیزی بود انگاری که ترس برش داشت من شب ازش بخوام غذا بهم بده گفت نه دیگه خودم شب غذا دارم............ واقعا نفهمیدم منظورش چیه مگر همون توضیح بالا....
دوباره یک بار من شام گرفتم سوپ شیر بود. من و مسی خیلی این سوپ را دوست داریم. برنامه ماست و خیار تکرار شد. تا اینکه باز اول این هفته را رزو نکرده بودم و بی شام بودم. با غذا سوپ شیر داده بودن. امد جلوم نشست خیلی راحت سوپ را خورد............ یا اینکه یک روز توی امتحانا به جای دلستر از این نوشیدنی میوه ای های انرژی زا و ارامش بخش داده بودن (من خیلی دوست ندارم)... دید من ندارم درش را باز کرد و گفت از اینا خیلی دوست دارم و سرکشید.............
باز چند روز پیش در یخچال را باز کرد گفت ای وای من دلسترم را خوردم این برای توئه؟ بهش دادم.......... یکم تعارف کرد که نه من نمی خام و اینا بعدش یادش امد که دیروز اب میوه بهش دادن و دوست نداره (بارها گفته اب میوه دوست ندارم و اون یکی هم اتاقی ام می اد می خوره) بهرحال معامله پایاپای کرد باهام

بازم بگم...........

 تازگی یک روش دیگه پیدا کرده............ 

یکی دیگه از هم اتاقی هامون ( فری) پولدار و هفته ای یک بار میاد. دیدم که از وسایلش برمیداره میگه ایشون خودش خیلی تعارف کرده گفته خواستی بردار
هر روز هم در مورد اون یک هم اتاقی مون (زری) می ناله که اره این غذا رزو نمی کنه از نون من می خوره.......... من موندم خب یک نون چه ارزشی داره در حالی که برات یک دبه ترشی می اره یا همیشه از خوراکی های دیگه اش می خوری
دیروز هم جالب بود........... با اینکه از مرغ خوشش نمی اد ولی رزو کرده بود گفتم چرا الویه رزو نکردی؟ گفت اون دفعه رزو کردم نخوردم زری خورد..........

 زری خیلی غذا رزو نمی کنه و همیشه غذا نونی می خوره ولی واقعا حساب کنیم خیلی از خوراکی هاش را به مسب  می ده..
خلاصه
دیشب یک تخم مرغ پختم. داشتم کوفت می کردم یهو دیدم گفت .............. ای وای من این همه تخم مرغ داشتم نخوردم الان هوس کردم
گفتم بیا با هم بخوریم زیاد نیست ولی خوبه
گفت نه (وقتی غذا داشته باشه  اصلا نگاه هم به کسی نمی کنه) 
نمیگم این چیزا ارزش داره ولی به حرفاش که فکر می کنم می بینم عادت پیدا کرده که از کسی بگیره ولی به کسی چیزی نده
با یک مرد زن دار دوسته.......... بیشتر تلفنی .................. مرده برای زلزله کرمانشاه براش پول ریخته بود که کمک کنه ....... ایشون هم خیلی دم از این می زنه که عالم و ادم باید به زلزله زدگان کمک کنند ولی مطمئن هستم که نصف بیشتر پول را برای خودش برداشته چون از اون موقع خیلی خرید کرده

یا مثلا انتظار داره که همه ملت از حقوقشون برای زلزله زدگان بدن ولی وقتی وقت عمل میشه میگه من ندارم وگرنه کمک میکردم.... یا مثلا حرف از عدم رعایت حقوق انسانی در ایران می زنه ولی تمام این مدت اغتشاشات یک روز هم از کارش نزد و گفت نه من نمی توانم برم اعتراض کنم بقیه برن بهتره... خلاصه بهش انتقاد کردم ............ گفتم شما خودت هیچ عملی نمی کنی انتظارات زیاده واسه همین توی گروه تلگرامی دوستاتت که اعلام نیاز می کنی انها بهت انتقاد می کنن
راستی این هم بگم
اصلا بی پول نیست
دقیقا مثل من حقوق می گیره شایدم بیشتر و خیلی هم راحت تر

یک دختر